تنهاترین جامانده
بهم نمیگه اما..........................
میدونم حالش خیلی خیلی بده......................
خیلی بدتر از بد.........................
باشه خدایا............... باشه................
لال میشم باشه...................
دلتنگی هایم را چگونه گویم وقتی قلم نیز دلتنگی هایم را نمی نویسد...!
تا جایی که خورشید به راهش ادامه دهد، من هم ادامه خواهم داد و تو را فراموش نخواهم کرد
تا وقتی که دریا ساحل را فراموش نکرده...
کاش می دانستی در دل شیشه ای من چه می گذرد؟؟؟
کاش می دانستی غروب های زندگیم دیگر طلوعی ندارد...
کاش نسیم غروب درد دل مرابه تو بگوید...
کاش میدونستی چقدر دلم بهانه ی تو رو میگیره هر روز
کــــــــــــاش میدونستی چقدر دلم هوای با تو بودن رو کرده
کــــاش میدونستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته
کــــــــاش میدونستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهات
گرمی نفسهــــات مهربونی صــــدات تنـــــــگ شده
کاش میدونستی چقدر دلواپس توام
کاش میدونستی چقدر تنهام چقدر خسته ام
و چقدر به حضورت محتاجم
و همیـــــــــشه از خودم میپرســـــــــــــــم:
این همه که من به تو فکر میکنم
تو هم به من فــــــــــــکر میکنـــــــــــی؟؟؟
اگر هم رنگ پاییزم تو درکم کن
اگر مرغ شباویزم تو درکم کن
تو درکم کن اگر خاکم اگر سنگم اگر بیرنگ بیرنگم
به دل سوگند در این یک لحظه ی آخر که شب بیتابِ بیتاب است،
وجودم غرق بغض دیشبو رسوایی فرداست..
اگر شبنم به روی گونه ات خوابید دلت لبریز خواهش شد،
اگر بادی وزید زلفت پریشان شد تو درکم کن،
تو درکم کن که من هم عالمی دارم در این دالان تنهایی،
تو درکم کن که من هم بادو بارانم، همی خاکم، همی سنگم، اگرچه زردو بیرنگم، ولی دلتنگ دلتنگم،
دلت خوش لیک خواه نا خواه تو هم مثل منی امشب،
سحر نزدیک نزدیک است،
کسی درکم نخواهد کرد؟؟؟
زمان زیادی گذشت ....
_فهميدم هميشه اونى كه ميخواى نميشه...!
_فهميدم هركسى كه باهاته الزاماً "دوستت" نيست!
_فهميدم كسى كه تو نگاه اول ازش بدت مياد يه روزى ميشه صميمى ترين دوستت و بلعكس... !
_فهميدم كه بى تفاوتى بزرگ ترين انتقامه...
_تنفر يه نوع عشقه ...
_دلخورى و ناراحتى از ميزان اهميته...!
_غرور بزرگ ترين دشمنه...
_خدا بهترين دوسته ...
_خانواده بزرگ ترين شانسه ...
_سلامتى بالاترين ثروته...
_اسايش بهترين نعمته ...
_فهميدم" رفتن" هميشه از روى نفرت نيست ...
_هركى زبونش نرمه دلش گرم نيست...
_هركى اخلاقش تنده،جنسش سخت نيست!
_هركى ميخنده، بدون درد و غم نيست!
_ظاهر دليلى بر باطن نيست...
_فهميدم كسى موظف به اروم كردنت نيست...
_فهميدم جنگ كردن با خيليا اشتباهه محضه...
_فهميدم خيلى موقع ها خواسته هات ، حتى باگريه و التماس، انجام شدنى نيست ...
_فهميدم گاهى اوقات توو اوج شلوغى تنهاترينى!
گاهی اوقات صمیمی ترین کست میشه غریبه ترین ادم...
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست.ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم.ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید.تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم.
اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم
اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم
اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم
اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم
ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم
شنبه ها رو با نام تو آغاز میکنم
یک شنبه ها رو با یاد تو می گذرانم
دوشنبه ها رو با بوی تو می گذرانم
سه شنبه هارو با خاطرات تو می گذرانم
چهار شنبه ها رو با مهر تو می گذرانم
پنج شنبه ها رو با عشق تو می گذرانم
جمعه ها رو با فکر کردن به تو می گذرانم
هفته ها رو به عشق تو به پایان می رسانم
خدای خوبم دوستت دارممممممممم
بهتر است بدانیم که.....
تا روزی که بخشیدن را یاد نگرفته ایم , زندگی کردن را نخواهیم آموخت.
برای غالب شدن بر عادت زشت شکایت کردن , باید برکات زیبای خداوند را
بشماریم.
خدا میخواهد درهر لحظه ای برای هریک ازما همه چیز باشد.
آن چنان که جواهر بدون ساییدن براق نمیشود , ماهم بدون درد کشیدن , کامل
نخواهیم شد.
بهتر است نقشه های خود را با مداد تصورات خود بکشیم و آنگاه پاک کن را
به دستان پرقدرت خداوند بسپاریم.
پاسخ درست خداوند, همیشه بعد از درخواست اشتباه ما روشنایی بخش
است.
[ بیایید هر روز تازه را با دلایل خاصی که آن روز دارد, به ستایش خداوند مشغول
باشیم و در آن روز, شاهد خلق بهترین و زیباترین لحظه ها باشیم.]
« بخواب آرام »
این شعر را تقدیم می کنم به همدمم به کسی که معنای زنده بودنم است و واژه هایم همه در توصیفش حقیرند . تقدیم به تنها امید زندگی ام :
*************************************
بخواب آرام ای عشقم که من بیدار بیدارم
فراقت تا سحر هر دم کند بیمار بیمارم
بخواب آرامِ جانِ من کنارت بودم و هستم
بخواب آرام ، من امشب چو هر شب سخت هوشیارم
تمام هستی ام خوابی ، برایت شعر می گویم
بخواب آرام تا فردا که من مشتاق دیدارم
میان سینه ام بغضی دل من گریه می خواهد
ز ترس بودن بی تو ، ز فکرش نیز بیزارم
دلم تنگ است می دانی که بی تو هیچ و تنهایم
نگر بر تلخی ام بی تو به این روز و شب تارم
چه میشد گر سحر میشد دلم بی تاب روی تو
نوازش کن مرا هر دم که من بی عشق بیمارم
به چشمانت قسم عشقم که بی عشق تو میمیرم
فدای پاکیت گردم گل زیبا و بی خارم
تمام آرزوی من بخواب آرام چون هستم
نوازش می کنم مویت بخواب آرام بیدارم
سلام
امروز میخوام از خدا معذرت بخام خدا جونم منو ببخش بخاطر همه کارای بدی که میکنم خدا منو ببخش به خاطر اینکه بعضی وقتا حرفات گوش نمیدم خدا جونم ترو قران باهام قهر نکن من تنهام جز تو کسی ندارم خدا یا کی جزتو میتونه دستام بگیره کی جز تو برام مهربونی میکنه کی جز تو خوبه خدایا هرچی خوبی تو دنیاست تو سر راه آدما قرار میدی خدایا ترو به فاطمه زهرا تنهام نذار خدایا من میدونم بنده خوبی برات نیستم اما تو را به عزت و جلالت قسمت میدم منو ببخشی خدایا دنیا فریبنده هست بعضی وقتا کارایی که میکنیم اصلا دوست نداریم فرمانهای تو رو رعایت نکنیمم بعضی وقتا نمیشه آدم یه کارایی میکنه در حالیکه همیشه دوستت دارم دوستت دارم منو ببخش خدایا خدایا خدایا مهربان خدای من
با من بمان
با من بمان و هیچگاه از کنارم نرو... .....
تو باشی من نفس میگیرم ، تو باشی من جانی تازه میگیرم........
با من باش ، تا آخرین نفس ، تا لحظه ای که جان دارم عزیزم.......
ای تمام هستی ام تو تمام زندگی منی ، با من بمان و زندگی را از من نگیر!
مگر به جز تو چه کسی را در این دنیا دارم ؟
تو تنها کسی هستی که دیوانه وار دوستش دارم ، تو تنها کسی هستی که همدم شب و روزم و رفیق لحظه های زندگی ام است ......
ای همدم شب و روزم با رفتنت شبهایم را بی مهتاب و روزهایم را مثل شبهایم نکن ای رفیق لحظه های زندگی ام ، این لحظه های زیبای با تو بودن را از من نگیر ! همه دلخوشی ام تویی ،
بهترین لحظه زندگی ام آن لحظه ای است که در کنار تو هستم و در آن چشمهای زیبایت نگاه میکنم و آرام با صدای آهسته میگویم که دوستت دارم عزیزم...
با من بمان و هیچگاه از کنارم نرو... .....
تو باشی من نفس میگیرم ، تو باشی من جانی تازه میگیرم........
با من باش ، تا آخرین نفس ، تا لحظه ای که جان دارم عزیزم.......
ای تمام هستی ام تو تمام زندگی منی ، با من بمان و زندگی را از من نگیر!
مگر به جز تو چه کسی را در این دنیا دارم ؟
تو تنها کسی هستی که دیوانه وار دوستش دارم ، تو تنها کسی هستی که همدم شب و روزم و رفیق لحظه های زندگی ام است ......
ای همدم شب و روزم با رفتنت شبهایم را بی مهتاب و روزهایم را مثل شبهایم نکن ای رفیق لحظه های زندگی ام ، این لحظه های زیبای با تو بودن را از من نگیر ! همه دلخوشی ام تویی ،
بهترین لحظه زندگی ام آن لحظه ای است که در کنار تو هستم و در آن چشمهای زیبایت نگاه میکنم و آرام با صدای آهسته میگویم که دوستت دارم عزیزم...
بخوان دعاي فرج را دعــــــــــا اثــــــر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعاي فرج را و عـافــيــت بـطـلـــب که روزگار بســـي فتنه زير ســـر دارد
بخوان دعاي فرج را کـه يـوسـف زهــــــرا ز پشت پرده ي غيبت به ما نظـر دارد
بخوان دعاي فرج را به ياد خيمه ي سبز که آخرين گل سرخ از همه خبـــر دارد
السلام علیک یا صاحب الزمان
اقا جونم درمونده ام شما رو به هر کیکه براتون عزیزتره کمکم کنین اقاجون نفسم بیماره اقا شما رو به مادرتون فاطمه زهرا به عمه هاتون قسمتون می دم از خدا شفاشون رو بخوایین شما رو عموتان حضرت ابوالفضل به دستای بریده اش قسمتون می دم که حالش خوب بشه
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
ازوقتی خداراشناختم دیگرتنهانیستم...!!!؟؟؟
راستش رابخواهی بدبودم بد...
نمی دانم چه شدبه یک باره زندگیم دگرگون شد خدارایافتم...!
دیگرخیالم راحت است اومثل بقیه تنهایم نمیگذارد
وقتی دلتنگش میشوم کافی ست صدایش کنم...!
وقتی غمگین بودم بارهاباچشمان خودم دیدم بلندم کرد
بلندم کردوگفت:تامراداری مباداغم به دلت راه دهی...
آهای مردم بدانید...خدابامن است...دیگرغمی ندارم...
اوجای شماراهم پرکرده...!!!
تنهاکه باشی...
دیگرخیلی چیزهابرایت بی اهمیت میشود
دیوانه نیستی اما...باچیزهایی حرف میزنی که دیگران ب تومیخندند
تنهاکه باشی اشکهایت غم هایت دردهایت و...خیلی چیزهایواشکی میشود..
تنهاکه باشی مهرمغروربودن رابه پیشانی ات میزنند
تنهاکه باشی غریب میشوی درست مثل غربییه...خدا
خدایازندگی سخته ولی شکرت که توهستی
خدایاداغونم... برای اینکه خیلیاقدردوست داشتنموندونستن
خستم.. برای اینکه دربرابرغمام خیلیا بی تفاوت گذشتن
دلگیرم... ازدست خودم چون قدردوست داشتن تورونمیدونم
وشرمندتم که امیدبستم به خلقت نه خودت
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
سکوت را فراموش می کردی
تمامی ذرات وجودت، عشق را فریاد می کرد.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم.
ای کاش می دانستی...
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
هرگز قلبم را نمی شکستی
گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
لحظه ای مرا نمی آزردی
که این غریبه ی تنها، جز نگاه معصومت پنجره ای
و جز عشقت، بهانه ای برای زیستن ندارد.
ای کاش می دانستی...
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
همه آن چیز ها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای
و سال ها برایش گریسته ای.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
دوستم می داشتی
همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد.
کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم
و مرا از این عذاب رها می کردی
ای کاش تمام اینها را می دانستی ...
امروز خیلی دلم گرفته یعنی ۲روزه که دلم گرفته دلم میخواد زار بزنم.خیلی سخته به کسی بیشتر از چشات اعتماد داشته باشی اما اون بهت حرفایی بزنه که نشون بده بهت اعتماد نداره اونم به خاطر یکی دیگه اما بدون بدجوری دلمو شکوندی هیچ وقت نمیبخشمت.هیچ وقتتتتتت.اصلا باورم نمیشد که باهام اینجوری حرف بزنی اونم به خاطر کی؟تو که به من اعتماد نداشتی چرا ...الان پیش خودت میگی من بهت اعتماد دارم.نداری با این حرفات فهمیدم که بهم اعتماد نداری.برو رو حرفات فکر کن ببین چی گفتی.اصلا فکر نمیکردم منی که بیشتر از چشام بهت اعتماد داشتم این حرفا رو بگی.
خدا آنجا بود و نگاه می کرد ،، مثل همیشه فقط نگاه می کرد....
من بودم و بغض ، من بودم و یک دنیا حرف نگفته که درست بالای قلبم سنگینی می کرد....
دیگر نه مثل گذشته نای فریاد کشیدن دارم، نه حوصله ی اعتراض......
بگذار خدا همچنان ناظر باشد
،من می روم ، می گذرم.............
سایه ای به دام افتاده در سیاهی دیوار
بی هیچ نشانی از سپیده دم
من به دیوار محکوم شدم...
قطره ای از چشمان دریا
گرفتار در شعله ی سراب
من به سکوت محکوم شدم...
بیدی سیل زده
محزون از ناتوانی خویش ،
برای فشردن دستان پر مهر باد...
من به دیوانگی محکوم شدم...
من کودک تر از ان بودم که محکوم شوم!
کودک تر از ان بودم که برنجم از اینه ها
اری...من به کودکی ام محکوم شدم!
قلبم اگر چه از تو شکایت نکرده است
یک لحظه از خیال تو غفلت نکرده است
ایوب می شوم که نفهمی بدون تو-
اینجا کسی به بی کسی عادت نکرده است!
اینجا اگرچه راهزن و دزد کم نداشت
دل را کسی شبیه تو غارت نکرده است!
از آن شبی که سهم تو از من گناه شد
چشمم به آن گناه خیانت نکرده است
چشم تمام مردم این شهر هرزه بود
اما کسی- به جان تو -جرات نکرده است...
حرف دل تو بوده: "از این عشق بگذریم "
گویا خدا هنوز اجابت نکرده است!
امشب وضو بگیر و دعا کن برایمان
دیشب خدا به حرف تو دقّت نکرده است
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |